onsdag 29 april 2015

قطره اشکی از دیده روان شد
گفتم از کجا میایی
پاسخ ام داد از دل روان گردیده ام
دل را گفتم چرا گریانی
گفت ایا تو نمیدانی؟
.
.
گفتم نمیدانم ازکدام خاطره پریشانی؟
دل قطره ای دیگر فرستاد
گفتم نمیخوام با اشک هایت رسوا شوم
عقل به ارامی ندا داد
کجایی تو که رسوای زمانی
 .
.
viva(ویدا طهرانی )

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar