onsdag 29 april 2015

امشب من هستم وجام شراب
خواب الوده مست خواب
امشب است ان شب که عمرم را برگ برگ میزنند
فردایم را از امروز سربرگ میزنند
امشب ، شب شبنوازی میکند
ذهن با خطره ها عشق بازی میکند
 میگویند این شب است که مادرم فریاد زد
دخترش را  در اغوشش جا زد
امشب است که بوی چل چلی نزدیک میشود
پیری اندک اندک رخ نماتر میشود
امشبم کو مادرم کو خواهرم
درحریم گرم خواب کو حمیدم کو هم دمم
.
.
فردا سالی دیگر است
امشب اخرین خواب سی وهفت و مین یادی دگر  است
امشب است ان شب که مستانه می به می باده به باده
جام د ر جام لحظه به لحظه کام در کام
رقص در رقص و اشک دراشک
خنده در خنده  بوسه در بوسه حسرت در حسرتی دگر است
دل یار را تمنا میکند
عقل با یاد هم عشق بازی میکند
تنها سرخی جام شراب است اگاه که این سال سال دگر است یا که این باده مستی اخراست
.
.
viva(ویدا طهرانی )

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar